(126)هستی و مستی حافظ بیش از هر شاعری از مستی سخن رانده است. اما مولوی خصوصا در دیوان شمس از هستی و مستی سخن می گوید و گاه در پایان غزل به خموشی و سکوت دعوت می کند ولی در مثنوی معنوی همواره در راستای شریعتمداری از مستی ظاهری پرهیز می کند و از این که عده ای برای رهیدن از هستی به مستی پناه می برند مورد عتاب و خطاب قرار می دهد و می گوید:چون دمی از هوشیاری وارهند/ ننگ خمر و زمر بر خود می نهندمی گریزند از خودی در بی خودی/ یا به مستی یل به شغل ای مهتدی(6/226) تردیدی نیست که هر دو به شریعت پایبند بوده اند. بهاالدین خرمشاهی در توجیه رویکرد حافظی به می و مستی، عشق ادبی را طرح می کند ولی من تصور می کنم مولانا و حافظ رندانه و قلندرمآبانه در قالب ملامتی گری و رهیدن از ظاهرگرایی به این سبک سخن روی آورده اند.(127)واژه ی مرد تصور اولیه این است که واژه ی مرد در مقابل زن است ولی در گذشته این گونه نبوده است. دکتر محمد معین در Martiya و فارسی باستان Mareta , و اوستایی Mart حاشیه ای که بر فرهنگ برهان قاطع زده است می گوید:مرد، فارسی میانه به معنی انسان و بشر به کار رفته است. در این صورت کلمه ی مردانه و مردی به معنای انسانی است. پس این که سعدی می گوید:تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشدمراد از مرد انسان است البته می توان به جای کلمه ی مرد واژه ی فرد گذاشت که باز هم درست می شود. شاید در عربی هم به همین منوال باشد یعنی رجولیت به معنای عام انسان باشد و اخوت هم دال بر مردانگی. در این صورت آیه ی انما المؤمنون اخوة به معنی درستکاری و انسانی است. (128)مطالعه با توجه به استانداردهای جهانی میزان مطالعه کردن در ایران بسیار پایین است. چرا که در نگاه بین المللی خواندن ادعیه تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 99 تاريخ : شنبه 27 اسفند 1401 ساعت: 21:47